آمد گه آنکه ساغر آريم

آمد گه آنکه ساغر آريم

شاعر : سنايي غزنوي

آواز چو عاشقان برآريمآمد گه آنکه ساغر آريم
ما روي بر آن سمنبر آريمبر پشت چمن سمن برآمد
جانها به نثار بتگر آريمدر باغ چو بنگريم رويش
گر از سر لاف خود برآريماندر ره عاشقي ز باده
از عالم عشق پر برآريمبا همت خود به عون دردي
در ره روش قلندر آريميک مر صلاح را مگر ما
اندر صف کم زنان در آريمچون مرکب عاشقي به معني
سرپوش زمانه در سر آريمگر جان و جهان و دين ببازيم
نعت فلک مدور آريمدر خاک بسيط چون سنايي